• وبلاگ : نسا
  • يادداشت : همسفري در سكوت يك جاده...
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    زيبا بود ... حسي برام القا شد كه نمي تونم به تكرارش فكر كنم و ميگم همون تنهايي كه براي خيلي از آدمها رقم زده شده و اي كاش اوني كه قلبمون رو پر از تنهايي و غصه ميکنه مي فهميد که يک دل رو نمي رنجونه بلکه عالمي رو به آتيش مي کشه و اي کاش مي فهميد ...

    هيچوقت اهل نفرين نيست عاشق فقط هميشه آرزومنده و مشتاق ...

    چيزها مي بينه که هيچکس ياراي ديدنشون رو نداره و چه خوب تصويرش کردين

    جايي که

    من از عمق صداقت ها ، راستيها به اين جا آمدم. من از ديار بي وفاييها واهمه دارم....

    جايي که محل سکونت و زندگي و جاودانگي عاشقه ...

    خوشحالم از خوندن مطالبتون