پاییز تنها
دیشب رعد و برقهای شدید من را به یاد پاییزهای تنهاییم می انداخت که چطور یه گوشه کز می کردم و به بارش بارون از این طرف پنجره خیره می شدم. اما امسال پاییز برام یه معنی دیگه ای پیدا کرده ، موفقیت ، مبارزه و تلاش ، خود سازی و گام به گام به جلو پیش رفتن.
این حس یه حسه عجیبیه . قبلا هم آن موقعها که هنوز شیطنت های دوران نوجوایم را داشتم یه همچین حسی را تجربه کردم ولی این بار این حس یه حس فقط واسه خودنمایی و یا اثبات خودم به دیگران نیست بلکه یه حسه واسه خودسازی خودم و اینکه چقدر با منطق اطرافیانم را در جریان کارهایی که می خوام انجام بدم قرار می دم و انها هم گوش می کنند و من را تحسین هم می کنند.
چند وقت پیش یکی از همکارانم بهم گفت نسا غم توی آن چشمات موج می زنه و تو هیچی به روت نمی آری و اگه کسی به آن چشمات نگاه نکنه نمی دونه چه خبره . تا کی می خوای این جوری تدامه بدی؟
شاید واقعا اگه کسی به چشمام نگاه کنه این را متوجه بشه که هنوز غمی توی دل منه که خوب نشده و شاید همیشه با من باشه.
اما می دونم که باید ادامه بدم تا به آن حد از موفقیت برسم تا بتونم حداقل این دل را آروم نگه دارم و این باعث می شه نسا شکل بگیره.
این نسا الان یه دختر که گوش شنواییه واسه شنیدن دردول ها و یه همدرد با دردهای همه. کسی که نمی تونه از کسی نفرت داشته باشه و خوب بودن را بهترین موفقیت می دونه.
من اعتقاد دارم اگه خوب باشی و خوب فکر کنی همه نتایج خوب میشن آنقدر خوب که اصلا خودت هم انتظارش را نداشتی.
میدونم که توی پاییز برگریزان شروع می شه و دل همه ی ما ها می گیره به خاطرش . اما باید این را بدونیم که این برگریزان را خاطره برگریزان زندگی واسه کسی نکنیم .
دل آدمها خیلی بزرگه حتی آنیکه ادعا می کنه اصلا از سنگه اما آن هم می تونه درک کنه که من دارم چی میگم .
هوا ابری آنقدر که یه جور ترس به دل آدم می افته ، اما با نور وجودی با هم بودن این ترس را باید از خودمون دور کنیم. و این روزهای ابری را با گرمای محبت و صمیمیت در کنار هم بودن با دلخوشی سپری کنیم.
واسه هم و با هم بودن ارزش بدیم تا فکرش رو هم نکنیم که یه روز می تونیم بدون هم سپری کنیم...
قدر این روزها را بدونیم چون نمی دونیم که فردا هستیم یا نه آنیکه واسمون عزیزه هست یا نه...
من از پاییز تنهایی و از دست دادن عزیزترین پناهم را به یاد دارم. راجع به این عزیزم می نویسم و یادش را هم در اینجا گرامی میدارم بهش میگم که بعد از رفتنش چقدر تنها شدیم و من بیشتر.
ادامه...
((داریم به عید هم نزدیک میشیم نمی دونم فرصت دارم که به موقع تبریکام را بفرستم یا نه اما طاعات و عبادات شما قبول درگاه حق و عیدتون مبارک.))
کلمات کلیدی :
» نظر