وادی و گذر
روزها در حال گذر هستند و من در گذر این روزها دارم به آینده نزدیک می شم.
نمی دونم چرا ولی خیلی امیدوارم. یه حسی دارم که من را مثل امواج دریا داره به جلو می فرسته و لی کا ملا احساس امنیت و راحتی می کنم.
یه حس خوب و آرامی دارم که تا به حال تجربه اش را نداشتم. ولی این حس نسای بی قرار را کاملا نرم و آرام کرده. این دختر با اینکه محکم و قرص وایستاده اما خیلی آروم و با صبر خاصی به آینده اش نگاه می کنه.
این دوران دوران جالبی برای منه . من دارم تمام اطرافیانم را حتی آنهایی که به ظاهر نه خوب هستند نه بد را کاملا می شناسم . وای خدای بزرگ من ، ازت ممنونم که به من اعتماد به نفس دادی . نمی دانم شاید این یه قدرت ، شاید هم من جو گیرم اما نه خداجون من آرامش دارم چیزی که در وجود من داره این روزها خودنمایی می کنه و همه را به وجد آورده و این موضوعات باعث شده دیگران به من ابراز احساسات کنند.
و بخواهند که خودشون را به من نزدیکتر از سابق حس کنند.
می دونم که این احساسات در آینده کم رنگ می شه اما از بین نمی ره. و این برای من بزرگترین ماندگار ماندنی هستش که می تونم تا اخر عمرم داشته باشم.
خدایا بزرگ ، خیلی دوست دارم آنقدر بزرگی که هیچکس نباید در بزرگی تو شک کنه.
چه جوری این بنده می تونه سپاسگزار تو باشه؟
اما خدایا من می خوام اعتراف کنم که من بنده ی خوب و پاکی واسه ی تو نبودم اما تو همیشه در حق من لطف کردی و به من کمک کردی.
همیشه با منی. خدایا ، خودت را از من دور نکن تو باید با من باشی تا من با تکیه به تو بتونم جلو برم.
خدایا به مادرم سلامتی بده تا بتونم با بوی محبت های مادر حس آرامش داشته باشم.
خدایا ممنونم به خاطر همه چیز.
کلمات کلیدی :
» نظر