پرواز
در بیکران تنهاییهایم به بودن زیباییها و رنگارنگی آرزوها می اندیشم. به غرور نه تکبر، به عظمت ، به اوج نه ذلالت می اندیشم.
آیا واقعا من می توانم در تمام نا تمام های زندگیم به تمامی زیبا دست یابم. به درخششی عظیم.
خدای من کاش آن دستانی که در اوج نیازم مرا تنها گذاشتند مدانستند که چقدر به گرمای حضورشان نیازمندم. کاش آن دلهایی که در اوج بی کسی بی کس ترم کردند درک می کردند که من تنها با آنها نوای زندگی را می نوازم.
اما نه ...
اینک منم که می توانم پرواز کنم ،تنها در آسمان و چون هیچکس با من تنها نیست من هم تنها نیستم . من در کنار زیباییهای دنیا زیباییهای نیازم را یافتم.
یافتم که باید بود ، زیست، رفت و درخشید.
به اوج رسید و دیگران را به اوج رساند و چه احساس زیبایی است این حس که ببینی چقدر محترم به نیاز دیگران مرحمی شدی.
به هنگام پرواز با دیگران پرواز زیباست نه به تنهایی به اوج آسمانها رفتن.
پرواز دسته جمعی پرندگان زیباتر از پرواز یک کبوتر در آسمان است. با کبوتران بازی و پرواز جلوه ای خاص به نقش بندی پرواز می بخشد.
با تو پرواز برایم زیباتر از هر پروازی بود. ولی اینک می بینم که دیگران را باید به پرواز واداشت تا خودش را در اوج اسمانها ببیند.
پس تو هم پرواز کن
کلمات کلیدی :
» نظر