کاش زیبا بود..
خیلی دلم گرفته. آنقدر که نمی دونم باید چه جوری بنویسم.حس زیاد خوبی ندارم. اما دست از تلاشم بر نمی دارم. چون این راهیه که خودم خواستم و انتخاب کردم.
احساس می کنم به یک تنهایی نسبتا طولانی نیاز دارم.
از همه ی شما که به نوعی محبتهاتون را به من ابراز داشتین واقعا ممنونم. ازصبوری مامان که نمی دونم واقعا چطوری ممنونش باشم ...
کاش قادر بودم تا بگم چقدر توی اینن دنیا تنهام و برای این تنها یی حتی بیشتر از این خودم را آماره می کنم.
اما هر کدوم از ما باید مسیری را طی کنیم. منهم راضیم به رضای خدای بزرگ.چون اونکه هر چی به صلاحه بندهاش براشون در نظر می گیره و آنها را به آینده هدایت می کنه.
خیلی کلافم. خیلی .... اما باید صبور باشم فقط این صبر که می تونه آرومم کنه. کاش بتونم خو دم را آروم کنم. ولی خیلی چیزها هست که توی زندگی که همه چیزهای تلخ را به یادم می آره...
در گذشته خیلی چیزها از دستم رفت اما حالا...
مریم آمده با هزارن هزاران غم اما در تلاش بودم تا یه کم از بار غمش سبک کنم. کاش بتونم مرحمی باشم برش.
من با همه ی این حرفها ادامه میدم. باید برم جلو....
هوا هم خیلی بده ، دلگیر و غمناک. مثل قصه ها. کاش میشد الان شمال بودم. می رفتم ساحل پیاده روی و یه کم با خودم می بودم.
دلم یه جورایی واسه ی مهندس نگرانه. نمی دونم با این همه نامردی توی این ددنیا می خواد چیکار کنه؟
نگران بچه ها و این همه بی ثباتی در اطرافشون هستم. اما افسوس که باید دید که این انسانهای به قول معروف چند مرده حلاج اند.
اما بتید اعتراف کنم که به بک آرامش نسبی رسیدم. چون الان در فکر کارهایی هستم که می خوام انجام بدم...
نزدیک عیده شاید باز هم یه مدت برم مسافرت . ولی اینبار زود بر می گردم. شاید این رفتنها کمی آرومم کنه. اما بر می گردم و باز می نویسم. می خوام از همه چی که گذشت بنویسم.
عیدتونن هم مبارک.
کلمات کلیدی :
» نظر