سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همسفری در سکوت یک جاده...

ما همگی در بیرون زمانیم. و با دشنه ی سختی در قلبهایمان..

 

اگر شب زیباست برای چه زیبایت برای که زیباست ؟ من یا تو؟

 

اگر عشق زیباست برای چه زیباست عشق برای که زیباست؟

 

اگر فراغ سخت است برای چه سخت است برای که سخت است؟

 

چرا شب دیر به گریه می افتد؟ چرا و چرا و چرا؟؟؟

 

در انتهای تمامی بی کسی هام فهمیدم؛ دنیا خوب و بد داره.

 

می دانم گریه تنها پناه ما  آدمهاست .

 

 زندگی بی غم نمی شه.

 

می دونم خیلی ها مثل من تنها هستند و زندگی و سرنوشتشون با غم همراه شده.

 

اما واقعا چه جوری با این جزرومد باید بسازم؟

 

می دونم وقتی گلها شادابند و تر و تازه اند فقط به خاطر اشک های آدمهایی مثل ومن و توست...

 

آیا ممکنه همونطور که می گن دنیا واسه ما ها بهشته، بشه؟. پس فقط باید دنیا را بسپاریم دست خدا و فقط دعا کنیم.

 

واقعا می شه خواست و رسید؟

 

 کاش می شد به تمامی آرزوها رسید!!!!

 

همسفری با من ، در سکوت یک جاده...

 

 تک ستاره ی روشن خیا ل من بودن....

 

آره آرزوی من اینه: زیر سقف این دنیا ما برای هم بودیم. کاش همه توی دنیا اینومی فهمیدن...

 

خیلی سخته که تمامی چیزهایی را که واسه آن می خواستی ، همه چیزهایی که ازش یادگار داشتی ، ببینی دیگه دوست نداری ....... خیلی سخته.....

 

کاش توی بارون تنها گذاشتن  مجازات سختی داشت . کاش....

 

 

 

راستی چی شد چه جوری این اتفاق افتاد؟ عمری از احساس عشق فراریم. من از بازی آتش زده ی دامن یک پروانه هیچ ترسی ندارم ، من از خیمه شب بازی آدمهای این زمانه وحشت دارم.

 

من از عمق صداقت ها ، راستیها به این جا آمدم. من از دیار بی وفاییها واهمه دارم....

 

از جدا شدن نوشتی از باور نوشتم و تو گفتی جدایی . گفتم صبر گفتی تعجیل. در عجبم که چگونه شبهای زیبایم را در غربت چشمانت به سحر رساندم؟

 

کاش می دونستم سهم من ازهمه ی  دنیا یک قفس بود و بس.

 

من نخواستم اجبار کنم و برو فردا مال تو.

من تنها شدن را با خودم تنها با اشکهام پر می کنم . فقط این یاد منه که خواهد بود و بس...

 

 

الان این نوای آشنا یادم می آید:

 

   دل من ، دل ساده ی من تا کی کی خوای خیره بمونی رو عکس روی دیوار ...

آنهم تنهات گذاشت و رفت...

خودش می گفت یک روز می ذاره می ره ، همه ی خاطراتت را می بره از یاد....

تا کی ، تا کی...

 

 


» نظر