سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نی...

دو ست نازنینم به خاطر این مطالب ازت ممنونمم و با لذت می خونم و افتخار می کنم بقیه هم بخونن....

 

 

زبانم بند می آید , نفسی می آید , جانی می آید

چون .........

 مثل نی هستم که

استاد از نیستان بریده

خالی هستم

نور اون هست

خالی از خالی

چند سوراخی دارم که صدای دوست را از آنجا میشنوی

 
نوری درون من تابید

 
تا در اینجا هستم

روزی خشک بودم

خشت بودم

آبی از جنس شعور بر من ریختند

شکلی گرفتم

به پا جستم

و ره پیمودن گرفتم

به دنبال شعور  میگشتم

نیافتم

بسته ام چشمان خود را

تا بار دیگر ببینم

نشانم داده اند

باز ندیده بودم

اما این بار آمد

جاری شد

زانوهایم خسته در ره بود

دستی بر سرم کشید

بوییدم او را

 
بوی خدا را میداد

 
به مانند من بود

ولی انسان بود

ولی انسان بود ؟

یا در لباس انسان

 
بوییدم

سالهاست انتظارم

باز خواهد آمد

او خواهد آمد

آمده , با صدایی که مرا میخواند

به دنبال خود خواهد برد

به دنبال او نیز با چشمان بسته خواهم رفت

 


» نظر