باش تا باشم
روزها دارن ژشت سرهم می گذرند و من هم مناظره گرم و هم بخشی از این روزگار رو جلو میبرم و
هرکدوم از ما بخشی از روزگار را جلو می بریم .بدون اینکه بدونیم که چه نقشی داریم.
از خیلی ها دلم شکست و نا امید شدم . اما می بینم مهم نیست مهم اینکه تو نشکنی و نرنجونی...
زندگی ژستی و بلندی بسیار داره اما تئی این ژستی و بلندیها تویی که تربیت می شی و یاد میگیری که چطور باشی و رفتار کنی .
یاد می گیری که چطور باشی اما سعی کن خوب باشی مثل بهار ....
بهار یعنی سبز و سبز بودن سبز زیستن سبز خواستن ،....
کاش همه ی ما میتونستیم اینطوری باشیم.
دارم با سختیهای روزگار کنار میام. مثل یه موج سهمگین حس میکنم خودم رو که دارم جلو می رم و با مشکلات رو حل می کنم.
اما خوشحال و آرومم من در تمام زندگیم به آرامشی رسیدم دور از تصور...
نمی دونم توی دنیا 2 تا تکیه گاه بزرگ دارم، مادرم و پوریا. در تمام این دنیا فقط این دو تا رو دارم که بی آلایش دوستم دارند و من هم عاشقانه می پرستمشون.
خیلی وقتها در طول روز دلم برای نوازش مامان دلم تنگ می شه اما می دونم بزرگ شدم و باید زندگی کنم و قبول کنم که باید برای زندگیم تلاش کنم و این دوری را گاها با صبر تحمل کنم....
توی ماشین به نغمه صدای زنی گوش می دادم که از تنهایی و دربدری می خوند و من شاد بودم که تنها نیستم اما نگرانم نمی دونم نگران چی اما نگرانم... من خوب تونستم که خودم را همون جوری که بودم و هستم نشون بدم مثل سابق...من همه ی اینها رو مدیون شما دو نفرم . دوستون دارم که همه ی کمی هام رو قبول می کنید و منو می بخشید.من با شما زندم و نفس می کشم اگه یه روز نباشین من می میرم و نابود می شم باشین تا باشم و بمونین تا بتونم که بمونم....
کلمات کلیدی :
» نظر